شاید بطور قطع و یقین باید گفت حسینعلی نوری آنچیزی را نسخ کرد که سدی غیر قابل برخورد برای استعمار گران بود . حمایت استعمارگران از فرقه ضاله بهائیت اگر برای همین یک حکم جناب حسینعلی نوری هم باشد رفتار غریبی نیست . البته زیرکی نوری هم میرساند فرقه ای که در درون جامعه مسلمانان با تکفیر و مخالفت جدی روبرو شده برای بقای خود نیاز به حمایت دارد و نوری برای جلب این حمایت میباید چنین حکمی میداد .
لازم است بدانیم، مقابله با جنگ و جهاد توسط این فرقه، تنها در جنگهای تهاجمی خلاصه نشده، بلکه بر اساس عقاید ایشان، دفاع ملتّها در برابر متجاوزین به کشورشان، بسیار نکوهش شده است. در این خصوص، کار تا جایی پیش میرود که عبدالبهاء، کسانی را که در برابر بیگانگان، از کشور خویش دفاع میکنند، به سگهای درنده تشبیه میکند: «حضرت بهاءالله میفرماید: لیس الفخر لمن یحب الوطن بل الفخر لمن یحب العالم. خداوند عالمیان را در یک زمین خلق فرموده و کل را در آن منزل داده، ولی نفوس بشر (و) ملل عالم، مانند کلاب (سگها) این میدان را تقسیم وهمی نمودهاند و هر یکی دیگری را تجاوز از آن تقسیم، مساعده ننماید و به منازعه برخیزد...».[2]
فرقهی بهائیت با داشتن چنین دیدگاهی، بیشک در بحبوحهی جنگ جهانی اول نیز که کشور ایران، مورد تجاوز سلطهطلبان واقع گشته، سعی نموده تا ملّت ایران را با تبلیغات مسموم خود، از دفاع شرافتمندانه بازدارد. شاید یکی از گامهای این فرقه در این جهت را بتوان در انتشار مقالاتی در خصوص مذمت جنگ، آن هم در آن دوران حساس تاریخی برشمرد.
آواره، نویسنده و مبلّغ پیشین بهائی، نقل میکند که در جنگ جهانی اول (هنگامهی پیکار آزادیخواهان ایرانی با استعمارگران روس و انگلیس) مقالهای در «ظلمت حرب و نورانیت صلح» نوشته و جهت درج در روزنامه نوبهار (مطبعه تهران) میفرستد. مدیریت این روزنامه که در آن زمان بر عهدهی ملک الشعرای بهار (شاعر و سیاستمدار ایران معاصر) بوده، از انتشار این مقاله در روزنامهی خود، خودداری ورزیده و پاسخ جالبی به وی میدهد: «حاضر به جنگ باش، اگر صلحت آرزوست».[3]
آری حقیقت این است؛ در شرایطی که کشورمان مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفته، برای رسیدن به صلحی شرافتمندانه و پایدار، نیازمند جنگ و دفاع هستیم که متأسفانه این تفکر، با تعالیم بهائی سازگاری ندارد.
پینوشت:
[1]. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه احکام و حدود، ص 271.
[2]. عباس افندی، مکاتیب، نسخه الکترونیکی، ج 1، ص 410.
[3]. عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه، 232/2.